فرشته من زمینی شد
بلاخره روز موعود رسید عزیز دلم مامان با کلی امید آرزو چشم براه همین چند ساعت باقیمانده بود از چند هفته قبلش برای آرامش رفته بودیم خونه مامان شکوه شب قبل از به دنیا اومدن تو هم خاله و رادین وعمو محمدت اومدن پیش ما صبح ساعت 4 بلند شدیم اماده شدیم برای رفتن به بیمارستان بهمن همه با هم راه افتادیم وخاله ام هم اومد جلوی درب بیمارستان مامان و خواهر بابایی مجید هم اومدن خلاصه راهی شدیم و بعد از تکمیل پرونده ها حرکت کردیم به سمت اتاق مخصوص /اتاق خصوصی هم پر بود و بابایی بخاطر اینکه آرامش داشته باشیم برامون اتاق vip گرفت بعد از خداحافظی از همه رفتم داخل یک پرستار مهربون کمک کرد تا لباس مخصوص زایمان و تنم کنم و بعد رفتیم...
نویسنده :
شیما
23:45